گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

شب تولد اردلان مسدوم می شود...

1393/6/30 18:15
272 بازدید
اشتراک گذاری

طبق معمول همیشه رفته بودم توی آشپزخانه داشتم ظرف می شستم در را هم بسته بودم . البته بگم همه جای خونه را برای بچه ها امن کردیم فقط آشپزخانه و سرویس بهداشتی ممنوع هست.

بچه ها هم بیدار بودن داشتن بازی می کردن تا اینکه صدای جیغ بنفش اردلان را شنیدم مطمئن بودم که یک اتفاقی افتاده نمی دونم چطور خودم را به اتاق رسوندم و دیدم فراموش کردم جلوی در اتاقشون چیزی بزارخطا

انگشت اردلان از پشت لای لولای در گیر کرده بود رنگ به رو نداشتم نمی دونم چطور انشگشتش را درآوردم.

نمی دونستم چکار کنم اردلان را بغل کردم و بدو بدو با لباس کوتاه خونه دویدم دم در خونه همسایه و هم در زدم و هم صداش کردم و دوباره بدو بدو برگشتم رفتم سر فریزر قالب یخ برداشتم نمی دونم چند بار رفتم در خونشون فکر کنم سه بار شد اما اونا در فهمیدن تا اینکه خانم همسایه آمد خونمون و اردلان را نشونش دادم از نظرش گذشت که انگشت بچه طوری شده که باید ببریمش سوانح منم همین فکر را می کردم گفتم انگشت بچه حتما می افته نمی دونم نصف شده نمی دونم خیلی بد بود...

بچه های دیگه هم که در را باز دیده بودن رفته بودن بیرون که دختر و عروسش از تو دست و پا جمعشون کرده بودن .

سریع لباس پوشیدم و رفتم خونشون دیدم همسرشون اردلان را بغل کردن و یک چند تکه یخ که توی پلاستیک بود روش گذاشتن و من که گریه کنان و هراسان بودم و نمی دونم چی می گفتم خلاصه گفتن چیزی نیست حالت انگشت هم برگشته بود به حالت عادی .

خلاصه روغن زرد و زردچوبه به انگشت اردلان بستن و به من هم آب قند دادن .

عزیز دلم ببخش مامان را .

خیلی زود ساکت شدی اما تا بابا بیان ما اونجا بودیم . 

بابا خیلی عصبانی شدن و هرچی گفتن من ساکت بودم.

خدا من را ببخشه آخه چاره ای جز این کار ندارم بلآخره کارهای خونه هم باید انجام بشه

ببخش گلم دیگه نذاشتم هیچ وقت جلوی در اتاقتون خالی باشه یا برین پشتش بازی کنین 

دستت کبود نشد فقط پوستش کمی تیره شد و یک مدت بعد پوست انداخت.

اما الآن که بعد از یک ماه نگاه می کنم ظاهرا ناخونت هم داره میافته.

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان سمیرا
7 دی 93 0:40
عزیزمممم خیلی سخته مواظبت از سه تا باهم اونم تنهایی
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
البته از نظر خیلی ها دیگه بزرگ شدن زحمت نداره . بعضی ها هم بیشتر از اینا توقع دارن