کادوی تولد
وقتی یازده ماهه بودین مامان بزرگ آمدن خونمون من هم از فرصت پیش آمده برای خرید کادوی تولدتون استفاده کردم و رفتم این ها را به همراه سه تا موبایل و سه تا ماشین جرقه ای خریدم.
باور کردنی نبود که چقدر موبایلهاتون را دوست داشتین.
با صدای آهنگش می رقصیدین.
یادم هست وقتی داشتین بازی و چهار دست و پا می کردین اردلان گوشیش از دستش افتاد اما پیداش نکرد چشمش به ارشیا افتاد و کمر ارشیا را بغل کرد تا گوشیش را بگیره ارشیا هم که فهمید شروع کرد به فرار کردن اما اردلان همچنان که ارشیا را بغل کرده بود روی دو زانو دنبال ارشیا می رفت .
همه دنیا فدای یک تار موتون گلای نازم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی