گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

پیشرفت بچه ها

1395/2/13 15:26
475 بازدید
اشتراک گذاری

روز به روز بزرگ و بزرگتر میشین

می دونم تا ازدواجتون من مهمترین زن زندگیتون هستم ، بعدشم وابستگی و محبت هست اما اولویت فرق می کنه . می دونم یه 25 ، 30 سالی هست که با هم هستیم شایدم کمتر شاید دانشگاه شهر دیگه ای باشین ولی ...

کوتاهه خیلی کوتاه ...

یه چند سال دیگه به من وابسته هستین بعد کاملا مستقل می شین ، شایدم غرورتون اونقدر بشه که دیگه با من درد دلم نکنین شاید خجالت بکشین با من تو خیابون راه برین ، شاید دیگه دوست نداشته باشین با من برین کافی شاپ همه با خانومهای جوان میرن ، شاید دیگه پارک که هیچ مسافرتم با من نیاین براتون خسته کننده بشم .

پس از امروز لذت میبرم.

امروز که دیگه راحت می تونم باهاتون بیرون برم

همه میگن بچه های حرف گوش کن و خوبی دارین

همه میگن بچه های مودبی دارین 

همه میگن چقدر شیرینن

جقدر مهربونن

نگاه کن همدیگه را صدا میزنن

نگاه کن مواظب هم هستن

ببین چقدر قشنگ دست همدیگه را گرفتن

چه با نمکن

نگاه ناراحت نمیشن چقدر شوخ طبعن

بهتون یاد دادم بهم آسیب نرسونین حتی اگه همدیگه را دوست نداشته باشین یا از هم ناراحت باشین برای اشتباهتون باید عذرخواهی کنین

همدیگه را بی دلیل بغل می کنین و می بوسین

برای هم از خود گذشتگی می کنین و چیزی که دوست دارین را به هم می دین مخصوصا ارسلان 

باعث خنده همدیگه میشین و برای هم شکلک درمیارین

دنبال هم می کنین همدیگه را قلقلک میدین و از ته دل قهقهه می زنین

اردلان و ارسلان علاقه زیادی به ارشیا دارن و البته بقیه بچه های فامیل

ارسلان باهوش و گاهی زرنگ

اردلان باهوش و خیلی حساس و ریزبین

ارشیا باهوش و خیلی شر بیشتر از بقیه دنبال بازی هست

ولی در کل ساده هم هستین البته نسبت به بچه های بزرگتر 

یکی از بچه های فامیل که بهتره ازش نگم شمارو تحریک میکنه برای بدو بدو و شیطنت خونه کسی که باید ساکت باشین و حوصله ندارن بعد خودش کنار وامیسته اگه کسی دعواتون نکرد میاد باهاتون بازی می کنه منم جلوی این رفتارهاشو گرفتم و غصه خوردم که شما چرا اینقدر ساده هستین.

همه دنیای من هستین و شیشه عمرم 

پاره تن منین حالا میفهمم پاره تن یعنی چی

واقعا همتون را یه اندازه دوست دارم به همتون همزمان محبت می کنم بی دلیل می بوسمتون شب تا بوتون نکنم خوابم نمیبره اگه کسی دعواتون کنه خیلی باهاش چپ میشم حتی اگه نتونم چیزی بگم ساکت و ناراحت میشم سعیم بر اینه که بینتون فرق نگذارم

دنیاتون خیلی قشنگه منم با خودتون به دنیای بچگی بردین و شریک آببازیهاتون کردین

روزی نیست که از خونه بیرون بریم و چند نفر تقاضای عکس گرفتن با شما را داشته باشن بعد بعضی ها ماهی یه بار هم حوصله شما را ندارن و 5 دقیقه هم بهتون توجه نمی کنن

یه روز که بیرون می رفتیم همتون می خواستین دست من را بگیرین و دعوا بود که بهتون یاد دادم دست همدیگه را بگیرین ارشیا دست ارسلان را گرفت و اردلان هم دست من بود همینطور که جلوتر از من می رفتین  همون لحظات اول ارشیا با دست به کلید آویزون از یه مغازه اشاره کرد و گفت این چیه ارسلان؟(یعنی می خواهم ارسلان جواب بده و ما داریم با هم صحبت می کنیم) ارسلانم با اعتماد به نفس بدون اینکه سرش را بالا ببره گفت این کلیده اینجوری می چرخونی در باز میشه بعدم اردلان دست من را ول کرد رفت دست دیگه ارسلان را گرفت

عشق کردم لذت بردم دیگه همه دنیا مال من بود حقیقتا لذتی بالا تر از این برای من نبود

از اون موقع یاد گرفتین که با هم و دست به دست راه برین ولی بازم پیش میاد که همه بهونه بگیرین که هر دستم فقط  تو دست یکیتون باشه ولی کمتر

برعکس همه بچه ها که از دست گرفتن پدر مادرشون بدشون میاد شما دوست دارین 

از اون موقع هر وقت چندتا بچه مدرسه ای دبیرستانی حتی دانشگاهی می بینم با خودم میگم این سه تا هم همیشه باهمن

یهو الآن نگران شدم که اگه دانشگاهتون با هم فرق داشت ...

ولی مهم رشدتون هست شاید مدرسه هاتونم فرق کنه شاید یکیتون باهوشتر بود مدرسه تیزهوشانی یا نمونه ای ...

نمی دونم هر چه پیش آید خوش آید من با همتون یکسان تمرین می کنم درسته ارسلان باهوشتره ولی ارشیا هم زود یاد میگیره چون ارسلان به خودش مغرور میشه ولی ارشیا تمرین می کنه اردلان هم قربونش برم با دقتی که داره زود یاد میگیره و تو همه کار بین ارشیا و ارسلان هست مثل تولدش که قل دوم بود.

دیگه دارین بزرگ میشین

تا 26 ماهگی که شیر خشک خوردین ، یه ماهی طول کشید که ارشیا به طعم شیر تازه عادت کنه ولی ارسلان زودتر از همه همکاری کرد

28 ماه داشتین که آموزش توالت را شروع کردم اما هنوزم شبها مشکل دارین و ارسلان مشکلش خیلی کمتر حتی اوایل نیمه شبها بیدار میشد و خودش میرفت دستشویی بعد ما را صدا می کرد که بشوریمش

30 ماهه بودین که دیگه شیشه هاتون را هاپو برد برای بچه هاش که دو هدف داشت اینکه شما بیش از حد از سگ می ترسیدین و توی پارک هم از من جدا نمی شدین و دومی اینکه بدونین دیگه دستتون به شیشه هاتون نمی رسه

الآن روزی دو لیوان شیر می خورین بعد از خواب صبح و عصر ولی من باید یکی یکی به دهنتون بدم می ترسین بریزین و لیوان هم براتون سنگینه از نی هم خوشتون نیامد یعنی نی دوست دارین ولی نه برای شیر خوردن

دو هفته ای هست که توی اتاق تنها می خوابین البته گاهی نیمه شب یکیتون میاد جای من می خوابه ولی کم پیش میاد

دیگه مونده خودتون بخوابین و نیاز به روی پا گذاشتن نداشته باشین که کما بیش هم اینطور هست ولی توی تشک خودتون نمی خوابین بعد از خواب منتقل می شین که زیاد خوب نیست.

6 تا کتاب دارین که تقریبا هر روز می خونین.

ولی کتاب زبانش برام مهمتره و تو هر صفح چندتا لغت داره اما کتابهای دیگه هر صفجه یه مطلب داره 

تقریبا اولین کتاب زبانتون را کامل یاد دارین جز تمشک دیگه از امروز دومی را شروع کردم تا در آینده تأسف نخورین که اگه زبانم خوب بود ...

پسندها (6)

نظرات (2)

یارا
13 اردیبهشت 95 18:00
هزار ماشالا چقدر شیرین و بامزه هستند. ان شاء الله همیشه در کنار هم باشن و زیر سایه شما و در پناه حق.با اجازه تون لینک شدین.
مامان مريم
22 اردیبهشت 95 9:01
وای خدااااااااا باید اقرار بکنم تو فوق العاده ای !!!!! معرکه ای یه عالمه لایکککککککککککک داری