گل پسرا قند عسلاگل پسرا قند عسلا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

سه قلو ، قند عسلا گل پسرا

بازی

1393/12/26 17:31
469 بازدید
اشتراک گذاری

اسباب بازیهای که در اختیار بچه ها قرار می دم خیلی محدود هست به دلایلی که قبلا گفتم و این داره خلاقیت بچه ها را تحریک می کنه و به هم نزدیکترشون می کنه . تا جایی که اصلا طاقت ناراحتی هم دیگه را ندارن و تمام سعیشون را می کنن که همدیگه را شاد کنن حتی اگه شده از وسیله ای که دارن باهاش بازی می کنن می گذرن تا خنده به لب همدیگه بیارن شاید بچه های دیگه برای همدردی گریه کنن اما بچه های من دارن سعی می کنن تسلیم نشن.

یکی از اسباب بازیها بادکنکه که معمولا حدود یه هفته عمر می کنه. سه تا باد می کنم اول با همین باد کردن کلی لذت می برن چون گره نزده رهاش می کنم و بچه ها سریع خالیش را برام میارن تا باد کنم خودشون هم فوت می کنن یکمی باد می شه اما هنوز اونقدر توانایی ندارن که بادکنک باد کنن. خلاصه باکنک بازی یاد گرفتن ولی کار که

ارسلان می کنه:  با شکم روی بادکنک دراز می کشه و به اطراف می ره و لذت می بره.

                          دهنش را روی بادکنک می گذاره و صدا در میاره و خیلی براش جالبه که صداش تغییر می کنه.

ارشیا خیلی جالب باهاش بازی می کنه و اردلان خیلی معمولی.

چند روزه که بچه ها یاد گرفتن با هم شوخی کنن .

اردلان خوردنی را می بره سمت دهن داداشهاش و خیلی جدی انگار می خواد بهشون بده بعد سریع می کشه عقب و با شیطنت می خنده.

ارسلان هم خم خم می دوه دستهاش را هم عقب می گیره و با نگاه شیطونش می گه هم هم و دنبال بچه ها می کنه اونا هم فرار می کنن.

ارشیا خیلی جدی راه می ره و یهو وا میسته و به عقب و به سمت داداشهاش برمی گرده و دستش را سریع می بره سمتشون و یه صدای عجیبی در میاره مثلا می ترسونه و مخاطبش هم قهقهه می زنه که معمولا هم ارسلان هست. صدایی که حتی باباشون هم تشخیص نداد ماله کیه.

همدیگه را قلقلک می دن .

یکی قایم می شه پشت مبل دوتای دیگه میرن ببینن چیکار می کنه اونم می ترسونشون و با خنده فرار می کنن . حدود یه ربعی این بازی سرگرمشون می کنه.

دور دور و رقص هم که کار هر روزشون هست . یه بار مامانبزرگم دست اردلان را گرفت تا از جایی که فکر می کرد خطرناک هست(برخلاف نظرما) دورش کنه که اردلان شروع کرد به دور دور عباسی و اگه مامانبزرگم خودش را از مبل نگرفته بود یه کاری دستمون داده بود که شرمنده همه بشیم.

یه کابینت دو در را خالی گذاشتم برای بچه ها . سه تایی توش می شینن و در را روی خودشون می بندن اگه نشه یکی بیرون وامیسته و درها را باز و بسته می کنن و سرشون گرم میشه تا من ظرفهام را بشورم.

 

پسندها (5)

نظرات (1)

زهره
31 فروردین 94 23:03
چه با نمک لطفا یه عکس از صحنه ای که سه تایی داخل کابینت هستن بزار
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
پاسخ
مرسی عزیزم. حتما